اولین روز زندگی
سلام ارشانم، میخوام بقیه داستان تولدت رو برات بنویسم. وقتی به دنیا اومدی اصلا گریه نمیکردی فقط نق میزدی. من واقعا نگران شده بودم که شاید مشکلی داشته باشی. ولی بابا نگاه کرد و گفت دکترها به نظر نگران نمیان. بعد که من بخیه هم تموم شد یه خانوم دکتر کپلی و مهربون اومد گفتش که فکر میکنه سینت کمی خش خش میکنه و برای اینکه مطمئن باشند که مشکلی نیست میخوان ببرنت nicu چک کنند. خلاصه که تو رو بردند بابا هم همراهت اومد که یه وقت تنها نمونی من رو برگردوندند تو اتاق زایمان من هم زنگ زدم به مامانی لعیا خبر دادم که به دنیا اومدی اونها هم خیلی س...
نویسنده :
نسیم
11:31