ارشان ارشان ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

ارشان و ما

اولین روز زندگی‌

  سلام ارشانم، می‌خوام بقیه داستان تولدت رو برات بنویسم. وقتی‌ به دنیا اومدی اصلا گریه نمیکردی فقط نق می‌زدی. من واقعا نگران شده بودم که شاید مشکلی‌ داشته باشی‌. ولی‌ بابا نگاه کرد و گفت دکتر‌ها به نظر نگران نمیان. بعد که من بخیه  هم تموم شد یه خانوم دکتر کپلی و مهربون اومد گفتش که فکر می‌کنه سینت کمی‌ خش خش میکنه و  برای اینکه مطمئن باشند که مشکلی‌ نیست میخوان ببرنت nicu چک کنند. خلاصه که تو رو بردند بابا هم هم‌راهت اومد که یه وقت تنها نمونی من رو برگردوندند تو اتاق زایمان من هم زنگ زدم به مامانی‌ لعیا خبر دادم که به دنیا اومدی اون‌ها هم خیلی‌ س...
3 آذر 1391

ارشان به دنیا میاید

    آقا ارشان گل سلام مامان، امروز می‌خوام دار مورد روزهای آخر قبل از اومدنت بنویسم. عکسهایی هم که گذشتم همش مربوط به اون روزهاست.  طبق گفته دکتر تو قرار بود ۲۷ جولای به خانواده ما بپیوندی. مامانی‌ لعیا اوایل ژوئن اومد که دار روزهای آخر بارداری و روزهای اول مادری کمک من باشه. ولی‌ بنده خدا خودش آلرژی شدید گرفته بود و یه یکی‌ دو هفته‌ای حالش خیلی‌ بعد بود. ولی‌ از اونجایی که همه مادرها مهربونند بنده خدا تا یه زره حالش بهتر شد همه کارهای خونه رو به عهده گرفت و نمیزاشت من حتا دست به سیاه و سفید بزنم. البته من هم جبران کردم و آخر ژوئن که مدارس تموم شد حسابی‌ بردم گردوندمش. ۲۰ جولای ب...
29 آبان 1391

آغاز

سلام پسر گلم، امروز می‌خوام اول اولش رو برات تعریف کنم. راستش من و بابا هم تو فکر بچه بودیم هم نبودیم دوست داشتیم که یه نی‌نی خوشگل مثل شما داشته باشیم ولی‌ چون بابا دنبال کار می‌گشت و هنوز کار نداشت نگران بودیم که نتونیم خرج شما رو بدیم. تا اینکه یه روز من احساس کردم که تو شیکممی. به بابا هم گفتم‌ها جدی نگرفت. خاله سولماز شده بود مشاورم هی‌ بهش زنگ میزدم می‌گفتم من این نشونه‌ها رو دارم فکر میکنی‌ حاملم میگفت نمیدونم من نداشتم. یه بار هم بیبی چک گذاشتم منفی‌ بود. باز هم یه چند روزی صبر کردم و یه روز قبل از رفتن مدرسه بیبی چک گذاشتم و در برابر چشمهای ناباور من مثبت شد. چون بابا خواب بود و من...
25 آبان 1391

سلام

  ارشان عزیزم،  این وبلاگ رو درست کردم که بتونم خاطرات قشنگی‌ که برای من و بابا درست میکنی‌ توش بنویسیم و عکس‌های قشنگت رو توش بزاریم که بعدها که بزرگ شدی با خوندن و نگاه کردن بهشون لبخند رو روی لب‌های خوشگلت ببینیم. دلیل اینکه این وبلاگ فارسی هم هستش اینه که هم من هم بابا دوست داریم ارشان کوچولومون یاد بگیره فارسی بخونه و بنویسه. ما دوست داریم شما همیشه بدونی که هرچند در کانادا به دنیا اومدی و بزرگ میشی‌ ولی‌ باید هروقت اسم ایران اومد گوشت تیز بشه و بدونی وطن اصلی‌ هممون ایرانه. آهنگی رو هم که برای وبلاگت انتخاب کردم به همین دلیل بود به شعرش دقت کن. ...
24 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ارشان و ما می باشد