ارشان ارشان ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

ارشان و ما

سال نو و مهد

ارشان گلم یه دو هفته‌ای میشه برات ننوشتم. عزیزم هر روز چیز‌های جدید یاد میگیری. الان دیگه راحت غلت میزنی‌ راحت که چه عرض کنم به محض اینکه میزارمت رو زمین غلت میزنی‌. تازه اینقدر رو شیکمت اینور اونور میشی‌ که از رو play mat میای بیرون. از ترس اینکه یهو شما راه نیفتی و کار خطرناکی انجام ندی همه پریز‌ها رو روشون رو پوشوندیم.    ارشان گلم یه دو هفته‌ای میشه برات ننوشتم. عزیزم هر روز چیز‌های جدید یاد میگیری. الان دیگه راحت غلت میزنی‌ راحت که چه عرض کنم به محض اینکه میزارمت رو زمین غلت میزنی‌. تازه اینقدر رو شیکمت اینور اونور میشی‌ که از رو play mat میای بیرو...
9 اسفند 1391

اولین تجربه شنا

  سلام ارشان گلم خلاصه ماجرا اینکه خیلی‌ سریع داری بزرگ میشی‌. دو هفته پیش روز خانواده بود و ما رفتیم Harrisson Hot Springs. از قبلش برات مایو و پوشک مخصوص شنا خریدم که بتونی‌ اونجا برای اولین بار بری استخر.  سلام ارشان گلم خلاصه ماجرا اینکه خیلی‌ سریع داری بزرگ میشی‌. دو هفته پیش روز خانواده بود و ما رفتیم Harrisson Hot Springs. از قبلش برات مایو و پوشک مخصوص شنا خریدم که بتونی‌ اونجا برای اولین بار بری استخر.  اولش که بردیمت تو آب یه زره برات عجیب بود که پات رو زمین نیست بعد از یه مدت عادت کردی و حسابی‌ شولوپ شولپپ میکردی ولی‌ بابا چند بار سعی‌ کرد رو ...
9 اسفند 1391

۶ ماهه میشوی

سلام ارشان گلم مامان ۶ ماهت هم تموم شد. باورم نمیشه این ۶ ماه اینقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که به دنیا اومده بودی. تو این ۶ ماه اینقدر کارهای جدید یاد گرفتی‌ که نگو. الان چند شبه عین پسر‌های بزرگ ساعت ۹ میزارمت تو تختت که بخوابی سلام ارشان گلم مامان ۶ ماهت هم تموم شد. باورم نمیشه این ۶ ماه اینقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که به دنیا اومده بودی. تو این ۶ ماه اینقدر کارهای جدید یاد گرفتی‌ که نگو. الان چند شبه عین پسر‌های بزرگ ساعت ۹ میزارمت تو تختت که بخوابی. البته یک ساعتی‌ طول میکشه که خوابت ببره ولی‌ وقتی‌ می‌خوابی دیگه بیدار نمیشی‌ تا ۶ و ۷ صبح و میزار...
18 بهمن 1391

به زودی ۶ ماهه میشوی

سلام پسر گلم چند وقته تنبلی کردم و برات ننوشتم ولی‌ در تعریف این روز‌ها همین بس که هر روز شیرین تر از روز قبل میشی‌. هنوز سینه خیز نمیری ولی‌ نمیدونم چجوری خودت رو به خیلی‌ جاها میرسونی. راستی‌ فکر کنم دیگه به زودی دندون هم در بیاری چون لثت خیلی‌ اذیتت میکنه و خیلی‌ روز‌ها همش داری لپت رو میمالی.  سلام پسر گلم چند وقته تنبلی کردم و برات ننوشتم ولی‌ در تعریف این روز‌ها همین بس که هر روز شیرین تر از روز قبل میشی‌. هنوز سینه خیز نمیری ولی‌ نمیدونم چجوری خودت رو به خیلی‌ جاها میرسونی. راستی‌ فکر کنم دیگه به زودی دندون هم در بیاری چون لثت خیلی...
10 بهمن 1391

ژانویه ۲۰۱۳

سلام ارشان عزیزم، بازم یکی‌ دو هفته‌ای چیزی روی وب بلاگت ننوشتم. راستش نمیدونستم چی‌ بنویسم. شاید بد نباشه در مورد خودت بگم. امیدوارم  برات بعدا جذاب باشه. هفته قبل زنگ زدم به اداره بهداشت شهری که توش هستیم. واسه واکیسنه شدنت (نوبت سوم) وقت گرفتم. یه کی‌ دو هفته‌ای هست خیلی‌ چرخ و غلت میزانی‌. یه کم هم میتونی‌ بشینی‌، اما فکر کنم یک ماه دیگه خوب بشینی‌ و تعادلت رو حفظ کنی‌. شب‌ها یکم بهتر می‌خوابی، و وقت خواب هستی‌ دوست داری رشکم بخوابی. منم شاید خیلی‌ وقت پیش‌ها این کارو می‌کردم، اما، مطمئنم که یه ۱۰ سالی‌ هست این کار رو نمیکنم.  همین ال...
9 بهمن 1391

از این هفته مینویسم

سلام پسرم، جدا از اون ۹ ماه، الان ۵ ماه هست که امدی پیشه ما. با اومدنت تو زندگیم، خواسته یا نخواسته خیلی‌ چیزا به من یاد دادی. یکیش اینکه صبر و تحملم رو زیاد کردی، و یادم دادی که اصولاً روی صبر و حوصله‌ برایه رسیدن به خواسته هام خیلی‌ بیشتر باید حساب کنم. از دیدنت لذت می‌برم، و خوش حالم که پیشه ما هستی‌. یه انگیزه تازه برام تو زندگی‌ هستی‌. حالا دیگه "ما" تو زندگیم یعنی‌ ما سه نفر. آرزو می‌کنم که همیشه تو زندگیت سالم و سره حال، شاد و موفق باشی‌.  تا امروز تقریبا هر ۲ هفته یه تفاوت‌های آشکار و جدیدی تو رفتار و کارت میبینم. قسمته کم خوابیت تو شب‌ها کمی‌ آزار دهنده هست (ب...
18 دی 1391

خاله نیوشا

سلام ارشان گلم.  این هفته خاله نیوشا اومد اینجا که اولین کریسمس و سال نو تو رو باهات باشه. دقیقا روز کریسمس که میشد سه شنبه رسید اینجا  و بعد از یه زره خوش و بش و این داستان‌ها کادو‌های کریسمس رو رد و بدل کردیم من و بابا برات یه عروسک gymbo خریدیم و حباب برای بازی‌ خاله نیوشا هم برات کلی‌ کتاب خریده خودش یکیش رو هم برات خوند.  سلام ارشان گلم.  این هفته خاله نیوشا اومد اینجا که اولین کریسمس و سال نو تو رو باهات باشه. دقیقا روز کریسمس که میشد سه شنبه رسید اینجا  و بعد از یه زره خوش و بش و این داستان‌ها کادو‌های کریسمس رو رد و بدل کردیم من و بابا برات یه عروسک gymbo...
13 دی 1391

این مامانی‌ هم رفت

  سلام ارشان عشق مامان، یه چند روزه راه میرم میگم می‌خوام فامیلت رو عوض کنم بذارم عشق مامان. ارشانم مامنی‌ طاهره و بابایی احمد هم رفتم اینقدر ناراحت بودن که از تو دور میشن که کلی‌ گریه کردند. بابایی میگفت تو این سالهایی که اینجا بوده هیچوقت گریشون رو ندیده بوده. چی‌ کار کنیم دیگه این پسر ما اینقدر دوست داشتنیه که دل کندن ازش خیلی‌ ساخته. حالا امیدوارن که بتونن کارهای شناسنامه و پاسپورت ایرانیت رو بکنن که بتونیم برای عید بریم ایران دوباره ببیننت.   سلام ارشان عشق مامان، یه چند روزه راه میرم میگم می‌خوام فامیلت رو عوض کنم بذارم عشق مامان. ارشانم مامنی‌ طاهره و بابایی احمد هم رفت...
13 دی 1391

ماه سوم و چهارم

ارشان گلم ماه سوم و چهارم خیلی‌ آروم گذشت. تو هر روز بزرگ و بزرگ تر میشی‌ و کارهای جدید میکنی‌. مامانی‌ طاهره و بابایی احمد هم اینجا بودند و تو حسابی‌ باهاشون بهت خوش گذشت چون همش باهات حرف میزدند و بغلت میکردند. ارشان گلم ماه سوم و چهارم خیلی‌ آروم گذشت. تو هر روز بزرگ و بزرگ تر میشی‌ و کارهای جدید میکنی‌. مامانی‌ طاهره و بابایی احمد هم اینجا بودند و تو حسابی‌ باهاشون بهت خوش گذشت چون همش باهات حرف میزدند و بغلت میکردند. یه کلاس هم ثبت نامت کردم به اسم Gymboree play and learn روز‌های اول خیلی‌ زود خسته می‌شدی و نق می‌زدی ولی‌ یواش کلاس رو دوست...
27 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ارشان و ما می باشد