این مامانی هم رفت
سلام ارشان عشق مامان،
یه چند روزه راه میرم میگم میخوام فامیلت رو عوض کنم بذارم عشق مامان. ارشانم مامنی طاهره و بابایی احمد هم رفتم اینقدر ناراحت بودن که از تو دور میشن که کلی گریه کردند. بابایی میگفت تو این سالهایی که اینجا بوده هیچوقت گریشون رو ندیده بوده. چی کار کنیم دیگه این پسر ما اینقدر دوست داشتنیه که دل کندن ازش خیلی ساخته. حالا امیدوارن که بتونن کارهای شناسنامه و پاسپورت ایرانیت رو بکنن که بتونیم برای عید بریم ایران دوباره ببیننت.
سلام ارشان عشق مامان،
یه چند روزه راه میرم میگم میخوام فامیلت رو عوض کنم بذارم عشق مامان. ارشانم مامنی طاهره و بابایی احمد هم رفتم اینقدر ناراحت بودن که از تو دور میشن که کلی گریه کردند. بابایی میگفت تو این سالهایی که اینجا بوده هیچوقت گریشون رو ندیده بوده. چی کار کنیم دیگه این پسر ما اینقدر دوست داشتنیه که دل کندن ازش خیلی ساخته. حالا امیدوارن که بتونن کارهای شناسنامه و پاسپورت ایرانیت رو بکنن که بتونیم برای عید بریم ایران دوباره ببیننت.
هفته پیش دوشنبه اول مهمونی کریسمست رو رفتیم. Gymboree براتون مهمونی گرفته بود. برات کلاه بابا نوئل گذشته بودم خیلی بانمک شده بودی. حالا عکسش رو بعدا میزارم. پنجشنبه شب هم اولین شب یلدات رو جشن گرفتیم راستش اولش اصلا حل و حوصله نداشتم نه اینکه اینجا کسی رو نمیشناسیم که باهاش جشن بگیریم. ولی بعد دوستهای نینی سیتیم تشویقم کردند که یه جشن سه نفره خودمون بگیریم من هم رفتم انار و هندونه خریدم. برای شم هم کباب گرفتم تازه دسر هم ژله انار با پانا کتا درست کردم (تا حالا درست نکرده بودم خیلی خوب شده بود). خلاصه حسابی خوش گذشت. و اما امروز برای اولین بر غلت زادی. جمعه تو gymboree asmay غلت میزد من هم هی میگفتم ارشان نگاه کن یاد بگیر مثل اینکه به حرفم گوش کردی. امروز صبح که از خواب پاشدی گذاشتمت رو دشکچت که با آقای اختاپوس بعضی کنی یهو بابا گفت نگاه کن نگاه کردم دیدم غلت خوردی رو شیکمتی. آفرین پسر حرف گوش کن من.
خیلی دوست دارم
مامان