ارشان ارشان ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

ارشان و ما

به ونکوور میرسیم

1391/9/15 4:10
نویسنده : نسیم
1,212 بازدید
اشتراک گذاری

ارشان عزیزم،

برات گفتم که ما اومدیم فرودگاه که بیایم ونکوور. تو هواپیما تو بهترین نی‌نی ممکن بود. تمام مسیر رو خوابیدی و حتا یک بار هم گریه نکردی وقتی‌ رسیدیم ونکوور آقایی که بغلمون نشسته بود ازم پرسید که چند وقتته وقتی‌ گفتم دو هفته باورش نمی‌شد میگفت این بچه اینقدر آروم بود که من یه وقتایی یادم میرفت که کنارم بچه نوزاد هستش. ونکوور که رسیدیم بابا اومد دنبالمون و کلی‌ ذوق کردیم که بالاخره میتونیم سه نفری در کنارهم باشیم

 

ارشان عزیزم،

برات گفتم که ما اومدیم فرودگاه که بیایم ونکوور. تو هواپیما تو بهترین نی‌نی ممکن بود. تمام مسیر رو خوابیدی و حتا یک بار هم گریه نکردی وقتی‌ رسیدیم ونکوور آقایی که بغلمون نشسته بود ازم پرسید که چند وقتته وقتی‌ گفتم دو هفته باورش نمی‌شد میگفت این بچه اینقدر آروم بود که من یه وقتایی یادم میرفت که کنارم بچه نوزاد هستش. ونکوور که رسیدیم بابا اومد دنبالمون و کلی‌ ذوق کردیم که بالاخره میتونیم سه نفری در کنارهم باشیم

دو هفته اول ونکوور سخت بود. ماشینمون و وسایلمون هنوز نرسیده بود و باید با جزئی‌ترین امکانات زندگی‌ میکردیم. هر روز با مامانی‌ می‌رفتیم بیرون و یه خرید کوچیک میکردیم. آشپزی رو هم که فقط مامانی‌ میکرد مگرنه من که با اون امکانات محال بود بتونم آشپزی کنم. ماشینمون اول رسید و چه خوب موقعیی‌ هم رسید. یه جمعه رسید که بعدش سه روز تعطیل بود. ما هم ماشین رو برداشتیم و اول با مامانی‌ رفتیم برای تو لباس خریدیم. فرداش هم رفتیم ویستلر دهکده المپیک رو دیدیم. خیلی‌ خوش گذشت. سه شنبه همون هفته هم وسایل دیگمون رسید

و اینگونه بود که ما تو ونکوور ساکن شدیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پلنگ صورتی
17 آذر 91 8:37
عزیزم چقدر این ارشان جیگره.افرین که تو هواپیما اروم بودی و دوست منو اذیت نکردی عزیزخالهکاشکی پیش مابودین و دخترمن هم ازتو مراقبت میکردوکمک مامانت بود هم یه همبازی داشت وتنهانبود


مرسی‌ خاله. اره واقعا کاشکی‌ یه جا بودیم تنهایی‌ بد دردیه. مامانمم الان به هرچی‌ کمک که بتونه بگیره نیاز داره. بوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ارشان و ما می باشد