ارشان ارشان ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

ارشان و ما

ارشان در بیمارستان

1391/9/15 4:12
نویسنده : نسیم
1,729 بازدید
اشتراک گذاری

 

خوب آقا ارشان گل،

برگردیم به فردای روز تولد شما. صبح خانوم پرستار مهربون اومد و شما رو رو تختت گذشت به من هم کمک کرد که برم دستشویی‌ و پشتم رو دستمال کشید. بابا مهدی هم رفت که برا خودش صبحانه بخره. یهو یه آقای دکتر اومد و گفتش که مثل اینکه تو نمونه خونی که روز قبل از تو گرفتند عفونت دیده شده و چون تو خیلی‌ کوچیکی و بدنت توان مبارزه با عفونت رو نداره باید ببرنت به بخش nicu (مراقبت‌های ویژه نوزادان) و باید ۴۸ ساعت اونجا باشی‌ تا جواب آزمایش‌های بعدی بیاد ببینند ۴۸ ساعت کافی‌ بوده یا باید بیشتر بمونی. خیلی‌ ناراحت شدم. منی‌ که تمام دوران حاملگیم بخوبی گذشته بود اصلا فکر نمیکردم پسرم به nicu نیاز پیدا کنه ولی‌ خوب دیگه چاره‌ای نبود. تو رو بردند و من و بابا هم یه چند دقیقه بعدش اومدیم پیشت بهمون گفتند که باید از مایع نخاعت نمونه برداری کنند که یه وقت مننژیت ناداشته باشی‌. اونجا بود که برای اولین بار معنی مادری رو فهمیدم و از ته دل برای تو فرشته کوچولوم اشک ریختم. بابا مهدی هم میگفت اون لحظه یکی‌ از بدترین لحاظت زندگیش بوده با اینکه در ظاهر آروم بود و سعی‌ میکرد به من دلداری بده. خوشبختانه مننژیت نبود ولی‌ به هر حال اون داستان عفونت بود. از اون روز به مدت ۴۸ ساعت من و بابا یه پامون تو بخش مادر و کودک بود و یه پامون nicu. اگه تو شب‌ها شیر می‌خواستی به من زنگ میزدند که برم nicu و بهت شیر بدم. 

 

 

 

خوب آقا ارشان گل،

برگردیم به فردای روز تولد شما. صبح خانوم پرستار مهربون اومد و شما رو رو تختت گذشت به من هم کمک کرد که برم دستشویی‌ و پشتم رو دستمال کشید. بابا مهدی هم رفت که برا خودش صبحانه بخره. یهو یه آقای دکتر اومد و گفتش که مثل اینکه تو نمونه خونی که روز قبل از تو گرفتند عفونت دیده شده و چون تو خیلی‌ کوچیکی و بدنت توان مبارزه با عفونت رو نداره باید ببرنت به بخش nicu (مراقبت‌های ویژه نوزادان) و باید ۴۸ ساعت اونجا باشی‌ تا جواب آزمایش‌های بعدی بیاد ببینند ۴۸ ساعت کافی‌ بوده یا باید بیشتر بمونی. خیلی‌ ناراحت شدم. منی‌ که تمام دوران حاملگیم بخوبی گذشته بود اصلا فکر نمیکردم پسرم به nicu نیاز پیدا کنه ولی‌ خوب دیگه چاره‌ای نبود. تو رو بردند و من و بابا هم یه چند دقیقه بعدش اومدیم پیشت بهمون گفتند که باید از مایع نخاعت نمونه برداری کنند که یه وقت مننژیت ناداشته باشی‌. اونجا بود که برای اولین بار معنی مادری رو فهمیدم و از ته دل برای تو فرشته کوچولوم اشک ریختم. بابا مهدی هم میگفت اون لحظه یکی‌ از بدترین لحاظت زندگیش بوده با اینکه در ظاهر آروم بود و سعی‌ میکرد به من دلداری بده. خوشبختانه مننژیت نبود ولی‌ به هر حال اون داستان عفونت بود. از اون روز به مدت ۴۸ ساعت من و بابا یه پامون تو بخش مادر و کودک بود و یه پامون nicu. اگه تو شب‌ها شیر می‌خواستی به من زنگ میزدند که برم nicu و بهت شیر بدم. 

حالا همه این داستان‌ها کم بود تو وروجک سینه هم نمیگرفتی. هر حیله و کلکی رو سرت پیاده کردند ولی‌ فقط برای یه بار هرکدوم جواب میداد و تو دستشون رو میخوندی.مثلا یه روز از کنار سینه من با نی‌‌ شیر خشک گذاشتن دهنت تا تشویق بشی‌ و بیشتر سینه رو مک بزنی‌ ولی‌ دفعه دوم به محض اینکه نی‌‌ رو وارد دهنت میکردند سینه رو ول میکردی و نی‌‌ رو میچسبیدی. تا اینکه من راضی‌ شدم که هرچقدر میشه بهت شیر بدم و بقیه‌اش رو با شیر خشک سیرت کنیم.

روزی که من رو مرخص کردند هنوز جواب آزمایش‌های تو نیومده بود. بابا مهدی وسایل من رو برد تو ماشین و دوتایی اومدیم تو nicu نشستیم منتظر دکتر. دکتر هم که آمد دستش خالی‌ بود و از جواب آزمایش هیچ خبر نبود بالاخره با پیگیری خانوم دکتر مهربون جواب آزمایش‌های تو اومد و خوشبختانه گفتند که میتونیم با هم بریم خونه.

خوب پسری مامان بره بخوابه که الان ساعت ۱ نصف شبه و احتمالا تو ساعت ۳ پا میشی‌ و دوباره شیر می‌خوای. 

خیلی‌ دوست دارم 

مامان

خوب پسری مامان بره بخوابه که الان ساعت ۱ نصف شبه و احتمالا تو ساعت ۳ پا میشی‌ و دوباره شیر می‌خوای. 

خیلی‌ دوست دارم 

مامان

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان طاها
6 آذر 91 14:26
░▒███████
░██▓▒░░▒▓██
██▓▒░__░▒▓██___██████
██▓▒░____░▓███▓__░▒▓██
██▓▒░___░▓██▓_____░▒▓██
██▓▒░_______________░▒▓██
_██▓▒░______________░▒▓██
__██▓▒░____________░▒▓██
___██▓▒░__________░▒▓██
____██▓▒░________░▒▓██
_____██▓▒░_____░▒▓██
______██▓▒░__░▒▓██
_______█▓▒░░▒▓██
_________░▒▓██ی داری ارشان جون چه عکسای قشنگی از دیدنش لدت بردم
_______░▒▓██
وبلاگ خوشگل

مرسی‌ خاله. مامانم میگه کلی‌ خاله مهربون دارما


sama
6 آذر 91 23:34
ey junam arshawn
jigartala

mashallah bashe behet azizam

mashallah be har setatun ghermezete nasim


az tarafeh arshawn: mersi khaleh sama
az taraf man o mehdi ham: mersi sama joonam
rastesh kheyli dar gir ghermez o abi nistam vali chon hameh bara pesar lebas abi migiran khastam tak basheh ghermez gereftam.



درنا(مامان محمدرهام)
10 آذر 91 6:38
واااای عجیجم
چقدرزود خودشولو داده که شبیه باباشه


اره همه میگن. انگار نه انگار من ۹ ماه حملش کردم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ارشان و ما می باشد