ارشان ارشان ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

ارشان و ما

روزهای سخت

1391/9/22 3:52
نویسنده : نسیم
1,314 بازدید
اشتراک گذاری

ارشان گلم باز هم سلام

این دفعه می‌خوام برات از روزهای سخت تر بنویسم. 

ارشان گلم باز هم سلام

این دفعه می‌خوام برات از روزهای سخت تر بنویسم. 

اولین روز سخت روزی بود که تو رو ختنه کردیم. من هنوز هم پشیمونم و عزیزم واقعا معذرت می‌خوام که تحت فشار این کار رو انجام دادم و نذاشتم تو بزرگ بشی‌ و خودت یه چنین تصمیم مهمی‌ رو بگیری. (مامان‌ها هم یه وقت‌هایی‌ اشتباه میکنند مهم اینه که آدم قبول کنه که اشتباه کرده و معذرت بخواد). خیلی‌ در مورد اون روز نمی‌نویسم ولی‌ بدون که خیلی‌ برات گریه کردم و بخاطر این قضیه برای اولین بار با هرکی‌ نظرش با من مخالف بود دعوا کردم. تازه من تو اتاق نیومدم بابا مهدی که تو اتاق بود حالش از من هم بدتر بود. عزیزم امیدوارم ما رو ببخشی.

واکسن دو ماهگی خیلی‌ راحت تر از اون چیزی بود  که فکر می‌کردم. من شنیده بودم که باید قبل از واکسن بهت استامینوفن بدم و بعدش هم هر چهار ساعت یک بار تکرار کنم ولی‌ وقتی‌ زنگ زدم برای اینکه وقت بگیرم از پرستار پرسیدم و گفت لزومی نداره قبل از واکسن کاری بکنیم. به هر حال من چون همش نگرانم تو اینترنت هم چک کردم و به تنها نتیجه‌ای‌ که رسیدم یه کوچولو برات آب قند تهیه کردم و قبل از واکسن بهت دادم که کمتر درد رو بفهمی. البته خودشون هم اول بهت واکسن خوراکی دادند که به نظر شیرین میومد چون خیلی‌ خوشمزه خوردیش ولی‌ بعدش سه تا واکسن زدند و تو برای هر کدوم بیشتر از قبلی‌ گریه کردی. خیلی‌ دلم سوخت. ولی‌ خیلی‌ سریع هم گریت قطع شد و شدی همون ارشان همیشگی‌. خانوم پرستار گفت سر هر ساعت تبت رو چک کنیم و اگه بالای ۳۸ بود بهت استامینوفن بدیم ولی‌ تو حتا نیم درجه هم تب نکردی.

آخرین اتفاق ناگوار هم این بود که من سنگ کیسه صفرا گرفتم. یه وقتایی یهو دلم درد می‌گرفت حتا یکی‌ دو بار وقتی‌ من و تو تو خونه با هم تنها بودیم دچار این مشکل شدم. شانس اوردم زمانی‌ بود که تو همه چیزت رو به راه بود و اصلا نق نزدی. وقتی‌ دکتر بهم گفت باید جراحی کنم همش ناراحت بودم که وقتی‌ من بیمارستانم چی‌ میشه. خوشبختانه عملم افتاد زمانی‌ که مامانی‌ طاهره و بابایی احمد اینجا بودند و مراقب تو بودن. خوشحالم که به پسر کوچولوم سخت نگذشت.

خوب دیگه روزهای بد رو نباید خیلی‌ در موردشون نوشت. 

فعلا بای تا پست بعدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آوا مامان رادین
25 آذر 91 13:16
آرشانی عزیزم مبارک باشه.
مامانی جون نگران نباش انگار تو این داستان ختنه شدن مامانها خیلی بیشتر اذیت میشن تا خود نینی . رادین من که خیلی راحت بود ولی من مردم و زنده شدم انقدر گریه کردم.
به هرحال امیدوارم همیشه سلامت باشین.
عزیزم برای خودت هم ناراحت شدم که جراحی داشتی. امیدوارم الان خوب باشی گلم.

مرسی‌ عزیزم.

خود ارشان یه نیم ساعتی‌ گریه کرد و تموم شد ولی‌ من هنوز که هنوزه اسم ختنه میاد اعصابم بهم میریزه.

خودم هم ممنون خوب شدم خوشبختانه جراحی برداشتن کیسه صفرا جراحی سنگینی‌ نیست. از سزارین خیلی‌ راحت تره.

رادین گلی‌ رو ببوس
نسرین اسعدیان
13 بهمن 91 22:47
ختنه ی سام رو چون همون روز اول توی بیمارستان که من بستری بودم کردم و ما ندیدیم هیچ خاطره ی بدی ازش ندارم . فکر کنم این جوری خیلی بهتر بود .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ارشان و ما می باشد