آمد ، آمد ، با دلجویی ..........
آقا ارشان گل،
امروز میخوام یه چند روز عقب گرد کنم و از روزهایی حرف بزنم که منتظر اومدن شما بودیم. تو اون روزهای آخر من تو صفحه فیسبوک شمارش میکردم و وقتی به ۲۷ جولای رسیدیم و تو هنوز نیومده بود به شمارش معکوس رسیده بودم. (اگه وقتی این رو میخونی دیگه فیسبوک وجود نداره برو بگرد خودت پیدا کن ببین چی بوده) بعد عمو سام یه فکر جالب کرد و یه کمپین راه انداخت به نام کمپین دعوت از ارشان برای تعجیل در ولادت. امروز میخوام مطلب اون کمپین و عکسهاش رو برات بذارم.
بابا مهدی که میدونست وقتی تو بیای دیگه نمیذاری ما بخوابیم نوشتش: بده من یه چند روز بیشتر، راحت میخوابم!!
عمو سام هر روز یه طرح جدید میداد که تو رو تشویق کنه برای به دنیا اومدن روز اول اینجور بود:
ارشان بیا بیرون! ارشان بیا بیرون!ـ (سطشجّتا- ستاد طراحی شعارهای جمعی جهت تشویق ارشان)ـ
ارشان بپّر پایین! ارشان بپّر پایین!
ارشان نرو بالا(یار بالا) میوفتی از اون بالا ( یار بالا)(همراه با همخوانی گروه کر) (این یکی رو عمو نیما طراحی کرد )
روز دوم عمو سام برای هرکی یه لباس پیشواز از ارشان طراحی کرد :
یه چند تاش رو میزارم اینجا بخندی یه کم
این لباس من بود
این رو هم درست حدس زدی مال ایوا بود
این شلوارک مال بابا مهدی بود
\
این یکی هم باز مال من بود.
روز سوم به این منوال گذشت:
راهکار پریروز، یعنی ابداع شعارها و سرودهایی جهت تشویق ارشان، کمابیش به استودیوم شبیه شد (و بعضا لوس آنجلس). راهکار دیروز هم که به طرز عجیبی اینجا رو به یک مرکز طراحی و سفارش لباس های درخواستی تبدیل کرد. امروز امیدواریم به نتیجه ی بهتری برسیم.
راهکار روز:
تهیه و تنظیمِ درخواست نامه ای به ارشان خانِ یزدانیان-اسعدیان، جهت توجه بیشترِ ایشان به امور برون-نسیمی، تجدید نظر در برآوُردِ زمان اقامتِ درون-نسیمیِ ایشان و احقاقِ حداقل خواسته ی ما، یعنی بیرون-جهیِ هرچه سریع تر ایشان از والده ی گِرام، نسیم خانم اسعدیان.. سایر خواسته های ما، مِن جمله به حداقل رساندن گریه های شبانه در راستای رعایت حال والدین، استفاده ی هر چه بیشتر از حالات لبخند و خنده، به زبان آوردن اسامی تک تکمان به محظ گشودنِ لب، پرهیز از به کار بردن عبارت "عموسام" برای خطاب اینجانب، پرهیز از رشد سریع و به طور کل هر آنچه اصطلاحاً "بزرگ شدن" تلقی شود، پرهیز از با خاک همسانسازی خانه و مواردی دیگر که متعاقبا به طور مفصل اعلام خواهد شد
راهکار روز:
تهیه و تنظیمِ درخواست نامه ای به ارشان خانِ یزدانیان-اسعدیان، جهت توجه بیشترِ ایشان به امور برون-نسیمی، تجدید نظر در برآوُردِ زمان اقامتِ درون-نسیمیِ ایشان و احقاقِ حداقل خواسته ی ما، یعنی بیرون-جهیِ هرچه سریع تر ایشان از والده ی گِرام، نسیم خانم اسعدیان.. سایر خواسته های ما، مِن جمله به حداقل رساندن گریه های شبانه در راستای رعایت حال والدین، استفاده ی هر چه بیشتر از حالات لبخند و خنده، به زبان آوردن اسامی تک تکمان به محظ گشودنِ لب، پرهیز از به کار بردن عبارت "عموسام" برای خطاب اینجانب، پرهیز از رشد سریع و به طور کل هر آنچه اصطلاحاً "بزرگ شدن" تلقی شود، پرهیز از با خاک همسانسازی خانه و مواردی دیگر که متعاقبا به طور مفصل اعلام خواهد شد
راستی برات جوک هم ساخته بودن که این یک نمونشه :
بودین حالا! (تعارف ایرانی بعد از اینکه بالاخره ارشانخان تصمیم به بیرون جهی گرفتن)ـ
بودین حالا! (تعارف ایرانی بعد از اینکه بالاخره ارشانخان تصمیم به بیرون جهی گرفتن)ـ
روزی که من رفتم بیمارستان عمه نسرین همه رو با خبر کرد و نوشت:
طبق آخرین اطلاعات واصله نسیم الان در بیمارستان است ، همراه با سایر اعضای خانواده .
ولی وروجک اینقدر دیر اومدی که بابا نوشت:
و در نهیات بابا مهدی نوشت:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی