مامانی لعیا میرود
سلام پسرم، مامانی لعیا یه یک ماهی باهامون تو ونکوور بود و دقیقا روزی که تو ۶ هفتت تموم شد برگشت بره تورنتو و از اونجا ایران. وای که چقدر من گریه کردم. فکر میکردم به تنهایی از پست بار نمیام به خصوص که تو شبها خیلی بیدار میشدی و خوب بیخوابی من رو اذیت میکرد تا مامانی لعیا بود اون صبحها از تو نگهداری میکرد که من بتونم بخوابم در ضمن چون باید برات شیر پمپ میکردم نمیدونستم بعد از اینکه بره چی میشه. خوشبختانه مامانی که رفت انگار تو متوجه شدی و بعد از یکی دو روز خودت رو با زندگی جدید وفق دادی. برای اولین بار ما شدیم یک خانواده سه نفری. ...
نویسنده :
نسیم
7:03